اربعین تجلی حسین (ع) در عاشقان خود
به نام او که هرچه داریم از اوست
اربعین هنگامه ی تکثیر شهید است. فصل فراوانی عشق، یگانگی با حسین علیه السلام و احساس زلال حسین علیه السلام در رگ شیفتگان و باورمندان.
مگر جابر در روز اربعین نگفت که یا حسین، ما با تو در شهادت شریکیم و آنگاه که عطیه ی کوفی همسر و همراه او پرسید: ما که شمشیر نزدیم، ما که جهاد نکردیم، و جابر گفت: من از پیامبر شنیدم که هرگاه از ژرفای دل شهید را دوست بداری با روح شهید همراه و هماهنگ و با او یگانه ای. اینک حسین در عاشقان خود تکثیر شده است.
جابر بن عبدالله به کربلا آمده است. جابر، نماد همه ی جان های عاشق است. تبلور همه ی قلب هایی که با حسین و عاشورا آشنا و همسایه اند.
بیش از هفتاد سال روزگار، با خاطرات شیرین همراهی رسول خدا صلی الله علیه وآله و علی علیه السلام هم صحبتی حسن و حسین و اینک نابینا و شکسته با عطیه ی کوفی در کربلاست. تن به فرات می سپارد. غسل می کند و با گیاه سعد خود را معطر و خوشبو می سازد. گام ها را آرام برمی دارد با هر گام ذکری و اشکی، و همین که به آستانه ی مزار حسین می رسد درنگ می کند. فضا را می بوید و عطر محبوب را در سینه می ریزد. سه بار از جان فریاد می زند:
«حبیبی یا حسین، حبیبی یا حسین، حبیبی یا حسین»
پاسخی نمی شنود. صدای گریه ی پیر پارسا، صحابه ی بزرگ پیامبر، در کربلا می پیچد و آنگاه با خویش می گوید: حبیب لا یحبیب حبیبه؟ چرا دوست جواب دوست را نمی دهد؟
پاسخ را در خویش می یابد. حسین عزیز، چگونه پاسخم بگویی که میان سر و بدن تو فاصله افکنده اند. چگونه پاسخ بگویی که شقاوت خنجری، رگ های تشنه ات را بریده است. چگونه؟ چگونه؟ صدای هق هق جابر با عطیه کوفی در هم پیچیده و ناگهان در مقابل نگاه عطیه بی هوش بر زمین می افتد.
عطیه هراسان و نگران او را در آغوش می فشرد و ناگهان نخستین زائر حسین علیه السلام در ترنمی آرام، نفس نفس، حسین می گوید، توانی می یابد و برمی خیزد. همه سو را بی آن که توان دیدن باشد می نگرد سپس دست بر سینه می گذارد و با صدای لرزان می گوید:
«السلام علیکم ایتها الارواح التی حلت بفناء الحسین»
سلامتان باد عاشقانی که جان به پیشگاه حسین آوردید و هستی خویش صادقانه تقدیم داشتید. نخستین زائر آمده است، نماینده همه ی قلب هایی که سر آمدن به کربلا دارند. نماینده همه اندیشه هایی که با حسین علیه السلام هم گام و هم آهنگ و همراهند.
جابر، سپیده پوش مدهوش حسین است و اربعین روز پیوستن او و همه ی دوستان به حسین علیه السلام. اینک در شیب گودال قلب ها و چشم ها، حضور روشن حسین را می توان دید. لحظه های دیگر زینب خواهد آمد. سجاد و رباب نیز خواهند رسید. پایان هجران سکینه است. کاروان رفته به سرزمین موعود، به قبله ی قبیله ی عاشقان خواهند رسید. و همه، دل های خویش را به مزاری گره خواهند زد که سرانگشت تب دار سجاد بر آن نگاشته بود:
«هذا قبر حسین بن علی الذی قتلوه عطشانا»
این قبر حسین است که تشنه لب شهیدش کردند.
راست گفت، جابر که هرآنکه حسین را عشق می ورزد با حسین است و اربعین، روز کمال عشق ورزی است. روز عشقبازان سالکی است که دل به کربلا آورده اند. آن روی سکه ی دوستی و عشق، نفرت است، لعنت ونفرین است خشم و رویگردانی است از همه آنان که به رویای ری، به امید کامیابی های کاذب، جنایت و قساوت را گردن می نهند و مگر رهاورد این نفرت و نفرین، گریز از مدار این آزمندی ها و آرزومندی های تباه نیست؟
اربعین، روز زیارت حسین علیه السلام است، زیارت زیبایی و فرصت خشم و نفرت نسبت به هر چه زشتی و درشتی است.
اگر روز اربعین بودیم. اگر اربعین ها را درک کردیم، جابر قلبمان را به کربلا بیاوریم پاکیزه و سفیدپوش، با قدم های مطمئن و آرام، با دست بر شانه ی کسی که قرآن در او جریان دارد. اربعین یعنی طواف حسین علیه السلام، زیارت عشق و آوردن یعقوب جان به مصر یوسف. اربعین یعنی جستجوی حسین علیه السلام در جان که:
«فی قلوب من والاه قبره»
قبر حسین در قلب عاشقان است.
به قلم مسلم پناهی